سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است

عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مردم

گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فردا

خون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر است

مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
باده نوشیده شده پنهانی

عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاریست مگو سهو شده

من و رسوایی و این بار گناه
نو و تنهایی و آن چشم سیاه

از من تازه مسلمان بگذر بگذر
بگذر از سر پیمان بگذر بگذر

دین دیوانه به دین عشق تو شد
جاده ی شک به یقین عشق تو شد 

مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
باده نوشیده شده پنهانی



[ سه شنبه 88/10/15 ] [ 11:37 صبح ] [ شیوانا ]

نظر

دلم نوشت ؛ یک قطره ، یک دریاست ، فقط یک قطره ببار !یک دانه ، یک جنگله ،

فقط یک دانه بکار ! یک ستاره ، یک خورشیده ، فقط هر روز بتاب ،

تو جاودانه ای ، به دنبال جاودانگی نباش ...

مرا ببین ، یک قطره ام ، به دنبال وسیع شدن ، بی مرز شدن ، تر شدن و با تو و

دیگری و دیگری دریا شدن ! چه گوهری گرانبها تر از نگین چشمان توست ؟ که

با آن شاهد شگفتی های آفرینشی ؟ با ان رنگ های خیال انگیز اسمان را ، گیاهان

را ،پرندگان را ، و ماهیان را ، می بینی !

مرا ببین ، یک دانه ام ، به دنبال حیات ، سبز شدن ، قد کشیدن ، میوه شدن !

به دنبالریشه شدن ، جستجو کردن ، و جنگل شدن ! چه نعمتی بالا تر از دست

های کیمیاگر توست که با آن می توان چید ، با آن می توان ساخت ، با آن می توان

نوازش کرد و با آن می توان کاشت !

مرا ببین ، یک ستاره ام ، به دنبال تابیدن ، گرم شدن ، افروختن ، به دنبال روشن

شدن و تجلی در سایه ها ، چه حادثه ای مهم تر از نفس های توست که با آمد و

شدشان ، نبض حیات را می نوازند و تو را به همه ی ذرات هستی بخش متصل

می کنند ! نوری که با آن می توان دید ، با آن می توان شناخت و با آن می توان

امیدواربود که زندگی ، بیتاب تابیدن ماست و به تابش ما محتاج است .

برای شروع وقت را دریاب ! نقطه ی شروع همان جاییت که هم اینک تو در آنجایی!

هر جا که باشی ، تا بی نهایت ، یک با توست . هر باوری در تو ، به قدرت زندگی ،

صفری است در برابر یک وجود ، صفری که با اضافه شدن در مقابل یک وجود،

ارزش معنوی تو را ، بالا و بالا تر می برد .

پس تو یک قطره نیستی ، یک دریایی ! و یک دانه نیستی ، یک جنگلی و یک

ستاره نیستی ، خورشیدی ؛ اگر هر روز بباری ! اگر هر روز بکاری ! اگر هر روز

بتابی ...

 



[ پنج شنبه 88/10/10 ] [ 4:8 عصر ] [ شیوانا ]

نظر

پسر جوانی نزد شیوانا رفت و به او گفت که در محل کارش همکاران به او می خندند و

مسخره اش می کنند و او نمی داند با خنده ی آنها چه کند ! پسر جوان گفت که ذاتا آدم

سر به زیر و آرامی است و از خشونت دوری می کند . اما وقتی می بیند بقیه بی دلیل او

را مسخره می کنند و از محجوبیت او سوء استفاده می کنند ، خیلی ناراحت می شود و

نمی داند چگونه جواب این مسخره بازی ها را بدهد که هم دعوایی صورت نگیرد و هم آنها

را ساکت کند ...

شیوانا با خنده گفت : مسخره کردن را مسخره کن !

پسر جوان با حیرت پرسید: یعنی چه ؟! چگونه خودم کاری را انجام دهم که از آن بدم

می آید و ناراحتم می کند ؟!

شیوانا دوباره گفت :"من نگفتم کسی را مسخرا کن؛گفتم خود مسخره کردن را مسخره کن !

دم مار را در دهان خودش بگذار تا خودش ، خودش را از بین ببرد . اگر می بینی به تو می خندند

به جای نشان دادن واکنش های غیر ارادی ، خندیدن بی دلیل آنها را مسخرا کن .

مثلا جمله ای را که آنها خنده دار می دانند ، دوباره تکرار کن و به خود ان جمله بخند .

به این ترتیب ناگهان همه ی بازی به هم می ریزد و دیگر کسی سراغ این ابزار نمی رود .

وقتی تو با روی گرداندن و اخم کردن در مقابل تمسخر ها و نیشخند های آنان واکنش نشان

می دهی ، همان گونه عمل می کنی که آنها می خواهند . اما اکنون به جای خود آزاری و فرار

کردن به سمت خودشان برگرد و دم ماری را که گزنده می دانند ، در دهان خود مار قرار بده .

کافی اشت این همان جمله را تکرار کنی و به ریشخند بگیری .

کسی که مسخره می کند وقتی متوجه شود جملاتی که از دهانش بیرون می آید اسباب خنده

و تمسخر خودش می شود ، بلافاصله ساکت می شود .

مار خودش را می خورد و همه چیز تمام می شود . به همین سادگی !



[ شنبه 88/10/5 ] [ 5:3 عصر ] [ شیوانا ]

نظر

<< مطالب جدیدتر ::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
چاپ تی شرت