یکی از ثروتمندان دهکده مجاور ، شیوانا و شاگردانش را برای صرف ناهار
به باغ بزرگ خود دعوت کرده بود.این مرد ثروتمند دارای زن و فرزندان و نوه
های زیادی بود . میزی بزرگ وسط باغ برپا شده بود و روی آن انواع غذاها
و میوه ها قرار داشت. بچه ها و نوه های مرد ثروتمند در کنار نهر کوچکی
که در کناره باغ قرار داشت به قورباغه ها سنگ می زدند و از زخمی کردن
آنها لذت می بردند و مرد ثروتمند هم برای شاد کردن محیط به طور دائم با
خدمتکاران و زن و فرزند خود شوخی می کرد.مثلا به خدمتکار می گفت که
فردا او را به سختی ادب خواهد کرد و حقوق این ماهش را قطع خواهد کرد
و یا رفتار زن خود را مسخره می کرد و از حرکات خنده دار گذشته زن یاد می کرد
و با صدای بلند می خندید . همچنین بچه ها را دست می انداخت و آنها را
به خاطر سکه و شیرینی به جان هم می انداخت و خلاصه با روش های
به ظاهر شوخ و خنده دار خود سعی می کرد مجلس گرمی کند.
شیوانا با حالت آزرده ای از مرد ثروتمند خواست که به بچه ها بگوید
به قورباغه ها سنگ نزنند و خودش هم مراعات کلامش را بکند و با
شخصیت و حرمت انسان های حاضر و غایب در مجلس شوخی نکند.
مرد ثروتمند که از این رفتار شیوانا دلخور شده بود با ناراحتی گفت:"
به نظر می رسد استاد با شوخی و خنده میانه خوبی ندارند و غم و غصه را
بیشتر ترجیح می دهند؟"
شیوانا لبخند تلخی کرد و گفت: " اتفاقا برعکس من طرفدار شادی و نشاط
واقعی ام. آن کودکان شوخی شوخی دارند سنگ می زنند، اما آن قورباغه ها
بی دلیل جدی جدی دارند زخمی می شوند و می میرند.
آن خدمتکار از همین الان تا فردا به خاطر تهدیدی که تو به شوخی بر زبان راندی
به طور جدی غمگین و افسرده شده است.
این زن و همسر تو هم به خاطر اینکه تو غضبناک نشوی ، شوخی های آزاردهنده
تو را تحمل می کند و با لبخند تلخ وشرمگینش غم درونی خود را برملا می سازد.
بچه ها هم از زخم زبان های تو هراسان اند و دائم سعی می کنند از تو فاصله
بگیرند. تو شوخی شوخی چیزی می پرانی و بقیه به طور جدی جدی آزار
می بینند.
تو به من بگو کجای این گونه شوخی کردن مایه شادی و نشاط است
تا من هم با تو بخندم!"
[ پنج شنبه 88/11/8 ] [ 12:29 صبح ] [ شیوانا ]