سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

آنگاه

مسافر راه های روشن اشراق،بذرهای طلایی آوازهایش را از کیسه بیرون آورد

و بر دشت شب زده ی مردمان آن دیار افشاند .

چنین گفت مسافرِ راه های روشن اشراق :

 

در یک حرف،جان همه را جواب داد در یک چشم بر هم زدن

نه دل از سوال سیر آمد و نه جان از جواب

نه سئوال از عمل بود و نه جواب از ثواب

هر چه دل از خبر پرسید ، جان از عیان جواب داد

دل به عین بازگشت و خبر را در آب شست.

حال اگر طاقت شنیدن داری بشنو

ورنه به انکار مشتاب و خموش باش!

دل از جان پرسید:

اول این کار چیست ؟  آخر این کار چیست ؟ و ثمره ی این کار چیست ؟

جان پاسخ داد: اول این کار فنا،آخر این کار بقا،و ثمره ی این کار وفاست.

دل پرسید:

فنا چیست ؟وفا چیست ؟ و بقا چیست ؟

جان گفت :

فنا،از خودی خود رستن است.

وفا،عهد دوست را میان بستن است.

بقا،به حقیقت حق پیوستن است.

دل پرسید :

بیگانه کیست ؟مزدور کیست؟ آشنا کیست ؟

جان جواب داد :

بیگانه،رانده است. مزدور،بر راه مانده است. آشنا خوانده است.

دل پرسید :

عیان چیست؟ مهر چیست؟ ناز چیست؟

جان جواب داد :

عیان،رستاخیر است. مهر،آتش است که به خون آمیخته . ناز،نیاز را دستاویز است.

دل گفت :

"باز هم بگو" 

جان گفت :

عیان با بیان بدساز است.مهر با غیرت انباز است.آنجا که ناز است،قصه دراز است.

دل گفت :

"بیش تر بگو"

جان گفت :

عیان شرح نپذیرد.هر خفته را به راز گیرد.نازنده به دوست،هرگز نمیرد.

دل از جان پرسید :کس به خود به این روز رسید ؟

جان جواب داد :من این از حق پرسیدم،

حق گفت : یافت من به عنایت است .پنداشتن که به خود می توان به من رسید،

جنایت است!

دل گفت :

دستوری هست یک نظر ؟ که بماندم از خبر!

جان گفت : آیا انگشت در گوش آواز کوثر شنود؟

 

این قصه میان دل و جان مقطع شد

حق سخن در گرفت و دل گوش شد

قصه می رفت تا سخن عالی شد

و مکان از شنونده خالی .

دل در قبضه ی کرم است و جان در کنف حرم.

نه از دل نشان پیدا ، نه از جان اثر .

سرتاسر قصه ی عاشقی همین است .

 



[ سه شنبه 88/11/13 ] [ 2:39 عصر ] [ شیوانا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
چاپ تی شرت