سفارش تبلیغ
صبا ویژن

"صدای ترمز"

.

.

.

.
پنجاه و نه؛

پنجاه و هشت؛

پنجاه و هفت؛

.

.

.
راننده ی عصبانی که نتواتسته بود به موقع ماشین را از چراغ زرد رد کند، گفت:

"این چراغ لعنتی چقدر دیر سبز میشه"

بعد با مشت راستش روی فرمان کوباند و با عصبانیت زمزمه کرد:

" اگه بتونم قبل از 6 خودمو برسونم سر خط می تونم یه کورس دیگه بیارم بالا. اونوقت، از اون طرف هم می ذارن مسافر ببرم ؛

وگرنه شیف عصر که راه بیفته، دیگه ما رو تو خط راه نمیدن!"

.
.
.
.
شش؛

پنج؛

چهار؛

.

.

.
دخترک فال فروش، دوست گل فروشش را از بین ماشین ها صدا کرد:

"سارا! بیا داره سبز می شه!"

سارا نگاهی به چراغ راهنمایی وسط چهار راه انداخت و در حالیکه داشت خودش را به دوستش می رساند، گفت:"

این چراغ چقدر زود سبز می شه! نمی ذازه آدم کاسبی کنه!"

دو دختر در سکوی چراغ راهنمایی وسط چهار راه، کنار آقای پلیس پناه گرفتند...
راننده ی مبهوت شروع به حرکت کرد.


و همه به دنبال یک لقمه نان.

 

 



[ شنبه 89/10/18 ] [ 9:12 صبح ] [ شیوانا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
چاپ تی شرت