سلام شيوانا

ميدونم که سخت مشغول درس هات هستي . برات آرزوي موفقيت مي کنم. من توي اين دنيا يک چيز را ياد گرفتم. و آن اينکه براي ماندن و موفق بودن بايد پوست کرگدن داشته باشي. ميدونم تو هم اگر پوست کرگدن نداري اما کسي را در کنار داري که هر روز و هر شب مقاومت و سخت کوشي را به تو تزريق ميکنه، چون خودش هم برآمده از همين سخت کوشيه.

شاد زي

آقا سيد کمال ميرزا بنويس

سلام

بسيار زيبا بود

ممنون كه وقت ميگذاري و گزيده هاي زيبايي براي ما مينويسي

پيروز باشي

شيوانا جان سلام

خوبي عزيزم

بااجازت آيدتون رو اد کردم

خوشحال ميشم تاييدش کنين

سلام عليکم عزيز جان

يه چيزي بگم قالبت بي نظيره

خيلي قشنگه

متنت هم زيبا بود

به ما هم سري بزن

در ضمن قالبم اشتباهي اون طوري شد من بي سليقه نيستم

يا حسين

kheeeeeeeeeeeeeeeeeily ghashang bood golam

سلام شيوانا جان، حالت كه خوبه؟

منم به خوبي شما خوبم...

همين الان آپديت كردم، مي توني بياي بخوني و نظر بدي؟

تونستي حتما بيا...

همه ي متناي من كوتاهه، زياد وقتتو نمي گيره... مخصوصا اين آخريش...

راستي جوابتو گرفتي؟

موفق باشي و به اميدديدار...

سلام شيوانا جان، اميدوارم حالت خوب باشه و در سلامتي كامل روحي جسمي سر كني...

باشه حتما، از اين به بعد اين كارو مي كنم و تو پست خودت كامنت مي ذارم...

خيلي ممنون كه جواب سوالمو دادي، واقعا ارزش داره كه آدم خوبي يا ... وفاي خودشو حتي به يه غريبه نشون بده... دلگرم شدم...

در مورد تئاترم توضيح بيشتر خواسته بودي كه بايد بگم:

من نويسنده و كارگردان و كمي هم بازيگر تئاترم البته فعلا در حد استان خودمون و اوايل مهر ماه يه اجرا دارم كه قبلا گفتم نويسنده و كارگردانش خودمم (به اسم « دم غروب... » كه داستان ساده و گرمي داره...) تازه تمريناتموتو شروع كرديم و احتمال خيلي زياد اواخر تابستون يا اوايل مهر ماه اجرا بشه... چيز بيشتري اگه خواستي بدوني اطلاع بده...

خواستم دعوتت كرده باشم شايد تونستي بياي و نظر ارزشمندتو بگي...

من عاشق نويسندگي و كارگرداني ام مخصوصا تئاتر و اميدوارم سومين اجرام از نويسندگي و كارگرداني خودم چيزه خوبي از آب درآد البته با دعاهاي شما...

آدرس محل اجرارو مي نويسم واست تا اگه خواستي بياي...

استان زنجان،‏ شهرستان ابهر، سالن آمفي تئاتر فرهنگي هنري نور ابهر ( يا اداره ارشاد اسلامي شهرستان ابهر )

براي اومدن به شهر ما بايد از ترمينال غرب بياي...

در ضمن من يه متن واسه جشنواره فرستادم، تو دعا كن قبول شه،‏ همه هزينه هاي اومدنت به اينجا،‏ اگه خواستي بموني هزينه موندنت و هر هزينه ي ديگه اي رو خودم قبول مي كنم و پرداخت مي كنم...

موفق باشي و به اميدديدار...

سلام شيوانا جان... حال شما؟!

شرمنده من فكر مي كردم كه تو مدير وبلاگي و به همه ي قسمتا دسترسي داري... بازم شرمنده...

آره، همه ي چيزايي كه بعد عيد تو وبلاگم مي بيني از خودمه... نظر بده پيشرفت كنيم...باشه خانم؟!

وقتي تو دو تا وبلاگت كامنت گذاشتم، گفتم شايد يكي رو زودتر بخوني بفهمي كه آپم...

مطالب قشنگي براي وبلاگت پيدا مي كني، از اينترنت پيدا مي كني يا زياد اهل كتابي؟

راستي من اوايل مهر ماه يه اجرا دارم، نويسنده و كارگردانش خودمم تونستي بيا ببين و نظر بده...

موفق باشي و به اميد ديدار...

ممنون بايت اين متن قشنگت عزيزم!

راستي من نفهميدم رقيصدن روح به چه معنا است؟!

كوتاهي از من بود!

عالــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي بود!

مخصوصا اين تيكه ي آخرش!

به نظر من، دخالت کردن در زندگي ديگري تنها گناه است ،

و تنها فضيلت اين است که در زندگي هيچکس دخالت نکني .

بگذار ديگري خودش باشد و تو نيز خودت باش ... آزادي خودت .

به نظر من، اين ديانت اصيل است .

اين تنها زيارت مقدس است :

از اينجا به اينجا ، نيازي نداري که به هيچ کجا بروي.

از اينک به اينک ، نيازي نداري در زمان يا مکان سفر کني ...

سلام شيوانا جااااااان !

سلام عليكم بر شيواناي عزيز!

اندر احوالات..؟!

خوش مي گذرد..؟!